یکی شدن مایکی شدن ما، تا این لحظه: 13 سال و 9 ماه و 29 روز سن داره
مامان خانممامان خانم، تا این لحظه: 30 سال و 6 ماه و 12 روز سن داره
باباجونباباجون، تا این لحظه: 36 سال و 2 ماه و 16 روز سن داره
 مطهره خانم مطهره خانم ، تا این لحظه: 8 سال و 2 ماه و 13 روز سن داره

*دردانه قلبم*

مشتاق دیدارت

سلام عزیز دل مامانی خوبی گلم جات راحته؟خیلی دلتنگتم سه هفته ای میشه که به اینجا سرنزدم از وقتی اومدیم تو این خونه اینترنت نداشتیم که دیشب تازه وصل شد.20روزی هست که اومدیم بغل خونه پدربزرگم ساکن شدیم بدک نیست شکرخدا بهتر خونه اجاره ایه اما تا الان یک میلیونی خرجش کردیم دست مامانی درد نگنه و هچنین خاله زینبت که کلی زحمت کشیدن کمکم کردن .اوایل اینجا برام دلگیر بود اما عادت کردم ی چند روزی ام رفتم خونه مامانی از دست سوسکای اینجا  بعد ازچند روز که میخواستم برگردم کلی غمگین بودم هنوزم مثل دخترای مامانی اومدم خونه کلی گریه کردم خیلی دلم میگیره کاش اونام اینجا بودن اصلا دوست ندارم تنها باشم. اما دلخوشیم تویی گلم ایشالله فروردین میای و ...
30 شهريور 1393

اولین سونو

سلام عزیز دلم خیلی وقته که به اینجا سر نزدم چون اثاث کشی داشتیم و اینترنت نداشتیم قرار بر این بود که سه شنبه برم سونو بدم ساعت 5بود نوبتم شد با هزار سلام صلوات رفتم تو اما دکتر گفت مثانه ام خالیه و هیچی پیدا نیست . منم که دنیا به روم سیاه شده بود دیگه حال خودم نفهمیدم تا خونه گریه میکردم میترسیدم که مشکلی برات پیش اومده باشه.قرار بود یکشنبه برم دوباره همونجا تا سونو مجدد کنه اما ... پنجشنبه میخواستم نمازبخونم که متوجه چندتا لک قهوه ای کم رنگ رو لباسم شدم اومدم تو خونه باباجون داشت نماز میخوند نشستم مثل ابر بهاری اشک میریختم باباتم که خیلی نگران شده بود رفت بیمارستان گفتن باید برم زایشگاه سونو بدم همه جا هم تعطیل بود با چشمای گریون ساعت3ظه...
7 شهريور 1393
1